۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

you can lie somehow

 
توي گمرك بين المللي يك دختر خوشگل كه يه موصاف كن برقي نو از يه كشور ديگه خريده بوده از يه پدر روحاني ميخواد كمكش كنه كه اين موصاف كن رو تو گمرگ زير لباسش بزاره و بيرون ببره تا خانم خوشگله عوارض نده. 
 
پدر روحاني ميگه باشه ولي بشرطه اينكه اگه پرسيدن من دروغ نميگم.
 
 
 
دختره كه چاره نداشته ميگه باشه.
 
 
 
دم گمرگ مامور ميپرسه پدر چيزي با خودت داري كه اظهار كني؟
 
 
 
پدر روحاني ميگه از سر تا كمرم چيزي ندارم!
 
 
 
مامور شك ميكنه از اين جواب عجيب ميپرسه: از كمر تا زمين چطور؟
 
 
 
پدر روحاني ميگه: يه وسيله جذاب كوچيك كه زنها دوست دارن استفاده كنن ولي بايد اقرار كنم كه تاحالا بي استفاده مونده.
 
 مامور با خنده ميگه خدا پشت و پناهت پدر. برو ... 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر