۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

خاطره اي از منشي+8

يك روز صبح رييس بدون اينكه متوجه باشد زيپ شلوارش را بالا نكشيده وارد شرکت شد

خانم منشي بلافاصله بلند شد و گفت: ببخشيد رييس، آيا شما وقتي منزل را ترك كرديد درب گاراژ را بستيد؟

رييس كه متوجه منظور منشي نشده بود به دفترش رفت و بعد از چند دقيقه متوجه موضوع شد و زيپ شلوارش را بالا كشيد و به ياد جمله طعنه آميز خانم منشي افتاد.

سپس به بهانه يك فنجان قهوه، خانم منشي را به دفترش كشاند و پرسيد:

وقتي شما ديديد كه درب گاراژ باز است آيا جگوار من را هم كه آنجا پارك شده بود ديديد؟

خانم منشي لبخندي زد و گفت: نه قربان نديدم. تنها چيزي كه ديدم يك ميني ماینر با 2 تا لاستيك كهنه بود

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر