۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

شوخی با خیام


 

« آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت»... از بهر خریدنش همش وام گرفت
چون قسط نداد بانک مسکن با زور... آن قصر زجمشید سرانجام گرفت
...............................................

« آنان كه به صحراي علل تاخته اند».... درمرکز شهر برجها ساخته اند
یک واحد از آن به حقه و صد ترفند.... با قیمت دوبله به من انداخته اند

.........................................................
«برخیز زخواب تا شرابی بخوریم»....صبحانه به جای شیر آبی بخوریم
درحسرت گوشت برّه سرگردانیم....از گوشت خر بیا کبابی بخوریم

........................................................
«از تن چو برفت جان پاک من و تو»...یا کود شد آن زمان که خاک من و تو
سهمیۀ سوخت ما فزون می گردد....لبریز شود دوباره باک من وتو

.......................................................
« ای دوست حقیقت شنو از من سخنی»....عاشق شده بد جور به تو پیرزنی
صد بار نگفتمت که تیپت عالی ست.... دیگر چه نیاز ست به مو ول بزنی

......................................................

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر