۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

روز های بی ریاضی یاد باد



باز هم خواب ریاضی دیده ام

خواب خط های موازی دیده ام



ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط ها نقطه ها پژمرده اند




آری آری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند



هیچ کس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرُم هم دگر میهم نبود



از لُگ وبسط و نِپر آثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست



کاروان جذر ها کوچیده است

استخوان کسر ها پوسیده است



در ریاضی بحث انتگرال نیست

صحبت از تبدیل ورادیکال نیست



لشکری تمرین دارم بی شمار

تیغی از فرمول دارم در کنار



گاه خط ها را موازی می کنم

با توانها نقطه بازی می کنم



گاه در زندان قدر مطلقم

گه اسیر زلف حد و مشتقم



شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرگ وشی را می جوم



دست وپای بازه ها رابسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام



از سر هر جایگشتی می پرم

دامن هر اتحادی می دِ رَم



خواب دیدم می خوانم اِیگرگ زِگوند

خنجر دیفرانسیل هم گشته کُند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر