از لره میپرسن: طولانی ترین شب سال چه شبی است؟
میگه: شبی که با زنت قهری و میره حموم، خوشگل میکنه و یه دامن کوتاه میپوشه!
لره توي مراسم حج انقدر محكم به شيطون سنگ ميزد كه شيطون توي بلندگو میگه: قدمعلي حسنوند از لرستان، يواش تر وحشي!
لره محکم می گوزه! باباش میگه: اینو دوتاش می کردی که نه کونت پاره شه نه زهره ما بترکه!
لره میره پیش خدا میگه: چرا منو آفریدی؟
خدا میزنه تو سر جبرییل میگه: مگه نگفتم اگه خاک اضافه اومد مسخره بازی در نیار!
لره تو یه کوچه خلوت میگوزه! یه دفعه همه پنجره ها باز میشه، هول میکنه میگه: گوزیه گوز!
قيامت ميشه، خدا ميگه: اماما و پيغمبرا برن بهشت بقيه برن جهنم.
تركه ميره تو صف اماما ميگه: منم امامم!
فرشته ها ميبرنش پيش خدا ميگن: اين ميگه من امامم.
خدا ميگه: اونو ولش كنيد بياين اين لره رو بگيرين، اومده ميگه از جاي من پاشو!
مناجات يك لر با خدا: خدايا سي مو ماشين كه نيخري، پيل هم كه نيدي، زينه جيگول هم نيرسوني، مو ديه بنده تو نيسم، يه فكري سي خوت بكن!
تركه مداح بوده، بهش ميگن: برو محله ي سني ها مداحي كن ولي از يزيد و معاويه و عمر و عثمان حرفي نزن.
ميگه: پس برم چي بگم؟ بگم اما حسين با موتور تصادف كرده!
فقط یک اصفهانی می تونه یک جمله با 20 فعل بسازد:
داشتم می رفتم برم، دیدم گرفت نشست، گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد، دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار برم بیگیرم بخوابم!
تو قطار پسره به نامزدش ميگه: رفتيم تونل همينكه گفتم نون بده لبتو بيار جلو تا بوست كنم.
از تونل که میان بيرون پسره می پرسه: چند تا نون دادي؟
دختره میگه: 4 تا
پسره میگه: من كه فقط يه دونه گرفتم!
اصفهانیه از اون پشت ميگه: دادا ديدم نونوايي خلوتس، منم 3 تا استادم!
پيرزنه تو اوتوبوس هي مي گفته: ني ناي نا ناي ني ناي ناي
همه هم دست ميزدن براش. بعد يهو دست مي کنه تو کيفش دندوناشو در مياره ميگه: نياوران نيگه دار!
وقتي خانومي به شما گفت: "چي؟"، به اين معنا نيست که گفته شما را نشنيده بلکه او در واقع به شما فرصت داده که گفته خود را تغيير دهيد!
یه دونه از این سوسک ریزا هست، هر شب ساعت 12 که میشه میاد رو میز و کمد من راه میره، هی وای میسته نگام میکنه باز راه میره. منتظرم یه شب روی اون غرور مسخرش پا بزاره و بگه که عاشقم شده!
تو جاده شمال بودم، یه دفعه یه گاو پرید وسط جاده! منم محکم زدم رو ترمز و خیلی عصبی شروع کردم بوق زدن که بره، دیدم نه همینجوری وایساده وسط جاده داره چپ چپ نگام میکنه، یه جوری نگام می کرد انگار منتظر بود پیاده شم روشو ببوسم ازش عذرخواهی کنم!
بعد از یه دقیقه دیدم دیگه خیلی بد داره نگا میکنه، اومدم پیاده شم دیدم گاوه یه نگا به من کرد یه نگا به تابلوی محل عبور حیوانات اونور جاده، بعد با افسوس سرشو انداخت پایینو رفت!
این حرکتش از فحش خوار و مادر بدتر بود، فقط مونده بود قبل رفتن یکم نصیحتم کنه!
آلارم موبایلمو گذشته بودم رو ۰۶:۲۰ ، صبح که زنگ زد گوشیمو سرو ته گرفتم گفتم: خدایا ساعت ۰۲:۹۰ دیگه چه زمانیه؟
سرعت اینترنت انقدر پایینه که اگه الان شخصاً پیاده برم از رییس گوگل سوال کنم، زودتر به نتیجه میرسم؛ تا بخوام سرچ کنم!
زنگ زدم پشتیبانی میگم: چرا سرعت اینترنتم کم شده؟
میگه: چون کندی سرعت دارین!
خیالم راحت شد، پس دلیلش اینه! البته خودمم شک کرده بودم!
پارسال سال همت مضاعف بود، همش تعطيل بود!
امسال سال جهاد اقتصادي بود، همش اختلاس بود!
حداقل سال ديگه رو بذارن عفت و حجاب يه حالی كنيم!
بابام حسرت زمان باباش را می خورد، منم حسرت زمان بابام رو می خورم، اما اگه پسر من بخواد حسرت زمان منو بخوره همچین با پشت دست میزنم تو دهنش که نفهمه از کجا خورده!
یک روز مردی در حال عبور از خیابان كودكی را مشغول جابجایی بسته ای دید كه از كودك بزرگتر بود، پس به نزدیكش رفته و گفت: بگذار كمكت كنم.
مرد وقتی خواست بسته را بر دارد دید كه حتی حملش برای او مشكل است. از كودك پرسید: چرا این بسته را حمل میكند؟
كودك در پاسخ گفت: كه پدرش از او خواسته است.
مرد پرسید: چرا پدرت خودش این كار را انجام نداد؟ مگر نمی دانست كه حمل این بسته برایت چقدر سخت است.
كودك جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت "خانم بالاخره یه خری پیدا میشه به این بچه كمك كنه"
روزي براي اينکه بفهميم فرزندمان در آينده چکاره ميشود، در غياب وي سکه اي طلا، بطري مشروب و قرآني بر روي ميز نهاديم تا وي در هنگام مراجعت اگر قرآن را برداشت، مشخص است انسان دينداري ميشود، اگر سکه را برداشت کاسب ميشود و ميرود دنبال مال دنيا و اگر بطري مشروب را برداشت دائم الخمر ميشود و نابکار
پسرم در مراجعت نگاهي به ميز انداخت و قرآن را به زير بغل زد و سکه را در جيب نهاد و بطري مشروب را تا ته سر کشيد!
در همان روز ما فهميدیم پسرمان قطعا آخوند خواهد شد.
زنه شوهرشو میبره دکتر، دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه. باید خوب غذا بخوره، هرچی که می خواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشین.
تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟
زنه میگه: هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری!
استاد پرده ويدیو پروژکتور رو تا آخر پايين نکشيده بود، پايين اسلايد افتاده بود رو دیوار و معلوم نبود. يهو يه دختره گفت: استاد اگه ممکنه کامل بکشيد پايين از اينجا خوب معلوم نيست!
چهارشنبه سوری آتیش بازی می کنیم، گیر میدین!
وسط تابستون آب بازی می کنیم، گیر میدین!
حداقل خاک بازی رو آزاد کنید، یه خاکی به سر بی غیرتمون بکنیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر